ضیافت
سلام امروز با یکی دیگه از شعرهام به روز میشم
راستی خواهش می کنم که اگه اشکالی در شعر هست بگید.
مهمان
ضیافت امشب تو
بخاطر دل منه
دلی که ذره ذره شد
دلی که آسون می شکنه
تو این ضیافت بزرگ
آدمای مجللش
همه به غیر از خود من
میشن رفیق و همدمش
صورت ما سیاه شده
زندگیمون تباه شده
اونی که عاشقش بودم
بی شرم و بی حیا شده
بازم می خواد گلوی من
بخونه از نگاه اون
بازم می خواد پیشش باشم
آروم و خوب و مهربون
نمی دونه که دیدمش
با هر کسی رقم زده
نمی دونه خودم دیدم
که آبرومو می بره
صورت ما سیاه شده
زندگیمون تباه شده
اونی که عاشقش شدم
بی شرم و بی حیا شده
بازم گذشته از منو
این نغمه های غربتم
بازم میگم که بی خیال
من می مونم با حسرتم